طاهای باباطاهای بابا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

ورووجک مامانی

تولد یکسالگی آقا طاها

                                          تمام دارایی من قلبی است که در سینه دارم و برای تو میتپد آن را  به تو تقدیم میکنم                                                      سالروز تولدت مبارک    یکسال گذشت (من که باورم نمیشه) چقدر...
22 مرداد 1392

بدون عنوان

عزیز دلم ماه رمضان هم تموم شد امروز عید فطره عیدت مبارک گل پسرم جونم برات بگه دیشب ساعت 4 صبح دیدم صدات از تو اتاقت میاد رفتم دیدم بببببببببببببببببله 2 تا چشم درشت دارن به من نگاه میکنن منم دل خوش شیر درست کردم و شمارو آوردم تو اتاق خودمون شیر خوردی بعدش کلی سر حال منم که چشمم وا نمیشد گذاشتمت بین من و بابایی تا وول بخوری بخابی امممممممممممما این قدر مورد لطف مشت و لگد زدنای شما این بابایی بیچاره قرار گرفت که خدا میدونه منم دلم براش سوخت و شمارو بردم رو تختت خودمم اومدم تو تخت به اون کوچولویی دراز کشیدم بعد نیم ساعت وول خوردن خابیدی منم که چشمام گرم شده بود کنار شما خابیدم ووووووای نگو مادر صبح که پا شدم تمام تنم خشک شده بود ت...
18 مرداد 1392

بدون عنوان

سلااااااااااااااااااااااااام عمرم وروجکم اومدم با کلی  خبرای خوب و بد و کلی عکس اول اینکه دایی بابا محسن فوت شد خدا رحمتش کنه سرطان داشت دوم اینکه شما مریض شدی تغریبا یه هفته من و بابا مردیم و زنده شدیم خیلی بد بود یه دونه هایی مثل سرخک که بعضیهاشم تاولی بود رو همه جای بدنت زده بود مادر به قربونت کاشکی من 1000 برابرشو میگرفتم تو این جوری نمیشدی تا خود صبح فقط جیغ میزدی عمرم تمام جونت رفت خدا سایه باباتو از سر من یکی و شما کم نکنه 2 روز اول با اینکه روزا روزه میگیره و سر کار میره تا 4 بیدار میموند روزای بدش این قدر جیغ بنفش میزدی که با خودم میگفتم الانه که همسایه بالایی بیاد بگه خانوم اگه نمیتونی ساکتش کنی بدش من س...
11 مرداد 1392
1